nots:)

وبلاگ اصلی من به آدرس:danielnots.blogspot.com

nots:)

وبلاگ اصلی من به آدرس:danielnots.blogspot.com

lgbtqai&atheist&marxist femenist&blogger&poet&social activitist&law student
پیج های من در صفحات مجازی:
danielnots.blogspot.com:سایت شخصی من


facebook.com/danielparsadani

facebook.com/danieldlsm

instagram.com/danieldlsm

instagram.com/lgbtqai_plus_pride

telegram.me/farhangsazijeni

instagram.com/farhangsazijeni

facebook.com/farhangsazijensi

line id:dlsm9

instagram.com/socialistalternative

telegram.me/socialistL

tweet: @danieldlsm

tweet: @zhaninparsa

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
  • ۵ فروردين ۹۶، ۲۰:۲۴ - سیّد محمّد جعاوله
    جالب بود.
  • ۲۵ بهمن ۹۵، ۱۱:۱۵ - سیّد محمّد جعاوله
    خوب بود
نویسندگان

۱۴ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است

نگاهی گذرا برحضور زنان در جامعه ایران معاصر 

بحث حضور زنان در اجتماع نه یک بحث تازه و متعلق به چند سال اخیر که یک بحث با تاریخ دویست ساله درایران و جهان است.
درایران جنبش های حمایت از حقوق زنان(به هرشکلی)،به دوره مشروطه باز میگردد. و قبل از آن زن را تنها میتوانستیم موجودی منفعل و اوبژه و صرفا انتقال دهنده فرهنگ بدانیم.زن دراین دوران به یک موجود منفعل و ضعیف در خانه محدود میشد و تعریفی فراتراز این نداشت.موجودی که نمیتوانست خود،فرهنگ بسازد بلکه تنها انتقال دهنده فرهنگ به نسل بعدی بود.که البته دراینجا مفهوم نسل بعدی هم صرفا در نسل بعدی مردان خلاصه میشود.
و مصداق این امر را میتوانیم در نقش های زنان در خانواده مشاهده کنیم.وظایفی که زن در آن دوره داشت صرفا خلاصه میشد در اعمال مربوط به خانه آن هم تاجایی که بعنوان خدمت و فعالیت جهت آسایش و آرامش و تربیت جنس مذکر بود،جزء وظایف زن محسوب میشد و ازآن به بعدش اختیاری بود و گاها میبینیم که حتی فعالیت های زنان برای خودشان با عناوین ضد اجتماعی در جامعه و اطرافیان مطرح میشوند.
پس علنا میتوان گفت زن تنها بعنوان یک ابزار برای خوشبختی جنس مذکر بود.یا میتوان از قول سیمون دوبوار استفاده کرد که زن همیشه یک"آن دگری"بوده و این جدایی و مرز باعث جامعه پذیر شدن قواعد و ارزش های اجتماعی صراحتا ضد زن میشدند.
اما در تاریخ جهان و به تبع درایران از زمان مشروطیت با توجه به شرایط اقتصادی و سیاسی خاص پیش آمده که توضیح آن دراین یادداشت نمی گنجد،شاهد حظور زنان در عرصه های سیاسی اجتماعی اقتصادی هستیم که گرچه در آغاز این حضور تنها شامل صنف خاصی اززنان جامعه میشد. 
اما صرف این حظور خود توانست نویدی دهداز امکان حضور همه زنان جامعه در صحنه سیاسی اجتماعی.حضور زنان را دراین عصر باید درنشریات و کتب آن دوران جست و جو کرد که مهم ترین ابزار رسانه ای زمان خود بودند و منعکس کننده ی وضعیت جامعه.
از اولین نشریاتی که درخصوص زنان درایران عصر مشروطه منتشر شد میتوان از نشریه{شکوفه} به سر دبیری مریم مزین السلطنه(عمید)نام برد.این نشریه میتواند بعنوان نمونه ای از نحوه حضور زنان درعصر مشروطه قرار گیرد.با مطالعه این نشریه میتوان متوجه شد که هنوز در جامعه تلاشی برای نقش فعال زنان و فرهنگ سازی آن نشده است و صرفا یک آموزش جهت اعمال وظایف خانه داری و خدمت به فرزند و همسر بود.بعبارت دیگر دراین نشریه و نشریات موازی آن،هنوز صحبتی از تغیر نقش زنان درجامعه نشده بود.اما این نشریات بسیار پر اهمیت می نماید زیرا برای اولین بار زنان در جامعه معرفی میشوند. و هرچند که هدف نشریات نبود اما،یک وجود مستقل از مردان پیدا میکنند و در قالبی مستقل شناخته میشوند. همین امر که یک زن بتواند مقاله نویسی کندونشریه ای جهت مطالعه زنان و به تبع آموزش سواد به زنان،تاسیس کندمیتواند بعنوان نشانه ای از تعریف مستقل زن در جامعه باشد.
از طرفی تمام بحث دراینجا خلاصه نمی شود.وجود نشریه ای برای زنان به تبع نیاز دارد به آموزش سواد به زنان حداقل برای مطالعه مطالب.و درکارنامه عمید هم می بینیم که در تمام  دوران فعالیت اجتماعی خود همواره خواهان تاسیس مدارسی مخصوص دختران بود تا دختران جوان بتوانند آماده شوند برای آموزش های تخصصی جهت انجام هرچه بهتر وظیفه فرزندپروری.همانطور که مشاهده میکنید با اینکه هدف سواد آموزی زنان،ایجاد نقش اجتماعی موثر برای زنان نبود،اما همین سوادآموزی هرچند اندک میتوانست نسلی از زنان متفاوت با خواسته های متفاوت به جامعه تحویل دهد. که همانطور هم شد میبینم که در آینده حتی بعد ازبسته شدن نشریه شکوفه و روی کار آمدن رسمی احزاب مشروطه گروه ها و تشکل هایی از خود زنان پدید می آیند و اینبار خواستار یک نقش فراتراز"آن دگری"درجامعه هستند.
برای مثال میتوان از نشریات ابتدای دوران پهلوی اول و اواخر دوران قاجار نام برد که دراین نشریات مطالبات زنان در قالبی جدید حظور میابد و اینبار زنان نه خواستار آموزش فرزند پروری بلکه خواستار حظور در تشکل های سیاسی و اجتماعی هستند و حتی در گروه ها و احزاب مختلف سیاسی هم چهره زنانی را میبینم که فعالیت های اجتماعی کم از مردان نداشتند.
اما مساله مهمی که دراین دوران باعث رکود این جنبش های اجتماعی میشود،اقدامات سرکوبگرایانه ی رضا شاه است که با حذف و سرکوب تمام نشریات و سازمان ها و تشکلات زنان که منادی تحولی عظیم در ارتباط با نقش زنان در سطح اجتماع بودند،بار دیگر جنبش زنان ایران دچار رکود میشود و البته بدلیل حضور زنان در اجتماع، بواسطه فعالیت های اجتماعی در دهه های گذشته،سازمان های مربوط به زنان به طور کامل ازبین نرفتند بلکه مناسبات گذشته در قالبی جدید ریخته شدند.
بعبارتی دیگر همان نقش منفعل و وابسته زنان این بار در قالبی تازه ریخته شد.پس نمیشود گفت صرفا به این دلیل که زنان دردوره پهلوی اول و دوم از خانه خارج شدندمیتوان نتیجه گرفت دارای نقشی فع

ال در اجتماع بودند.

میتوان با مشاهده نشریات مربوط به زنان در دوره پهلوی دوم به وضوح این امر را مشاهده کرد که زنان هنوز همان ابزار و اوبژه هستند که اینبار مشغول به مجلات مد و زیبایی شدند وهنوز هم درخدمت جنس مذکرند اما اینبار در قالبی جدید،اینبار درقالب بدست آوردن هرچه بیشتر جذابیت های ظاهری و تقلید از مدهای غربی برای جذب همان جنس مذکر در دل جامعه.از طرفی با نگاهی به حضور زنان درعرصه سیاسی هم میتوان به این نتیجه رسید زیرا در کل دوران پهلوی تنها یک زن وجود دارد که توانست درجامعه دارای نقشی سازنده باشد که نسبت به دوران مشروطه یک عقب گرد محسوب میشود.
اما ازطرفی در اواخر دوران پهلوی دوم ما شاهد حظور دوباره زنان در سطح اجتماع هستیم اما اینبار نه در حکومت و دولت بلکه در جبهه اپوزیسیون مخالف آن.و با نگاهی به جنبش های اجتماعی و احزاب و گروه های مخالف با رژیم پهلوی به وضوح نقش زنان را مشاهده کرد. تاجایی که حتی از سران بسیاری از گروه های مخالف هم از زنان هستند.و تفاوت اینبار اینجاست که این حظور نه فقط دربین یک صنف خاص بلکه در بین تمامی افراد و مردم دیده میشود.تاجایی که مشاهده شد در انقلاب سال57،زنان هم همراه مردان از هر صنف و گروه وطبقه ای حظور پیداکردند و بار دیگر ثابت کردند که میتوانند نقش فعال درجامعه ایفا کنند.و از یک اوبژه ی منفعل به سوبژه ای فعال بدل شوند و آینده یک کشور را رقم بزنند.
اما بعد از پیروزی انقلاب،زنان بار دیگر به حاشیه کشیده شدند و و تا تقریبا اواسط دهه دوم انقلاب،نقش فعال خاصی را از زنان مشاهده نمی کنیم.البته نقش زنان در اموری مانند خدمات در جنگ را نباید نادیده گرفت.اما ملاک ما مقایسه با دوران انقلاب و حظور گسترده زنان در عرصه سیاسی است.
از دهه دوم انقلاب زنان بار دیگر  برای تحقق کامل خواسته های خودشان و جهت حظوری همه جانبه در تمام عرصه ها،وارد سیاست و اجتماع شدند و میبینم اولین زنانی که به مجلس شورای اسلامی راه پیدا کردند و در آینده در هیات وزیران و آخرین سند حظور زنان را هم میتوان حظور گسترده زنان در انتخابات مجلس دهم دانست.اما مساله مورد توجه اینجاست که آیا زنان دراین دوران توانستند به آن نقش فعالی که خواستار آن بودند دست یابند؟
در ظاهر امر چنین بنظر می آید که این اتفاق افتاد زیرا ماشاهد حظور زنان درمناصب سیاسی بالا درجامعه هستیم.اما با بررسی بیشتر عملکرد زنان دراین دوران و نگاهی اجمالی به تاریخ آن میتوان فهمید که زنان دراین دوره نه اینکه به هیچ کدام از اهداف نرسیدند،بلکه آنطور که هدفشان بود و باید انجام میشد،فعالیتی خاصی صورت نگرفت.نقش زنان راهم میتوان تاحد زیادی تشریفاتی ارزیابی کرد وقتی یک زن وزیر به راحتی با کوچک ترین مخالفتی کنار گذاشته میشود یافراکسیون مجلس علنا ضد فعالیت احتماعی زنان صحبت میکنند.و حتی دردوره ای که حظور بی سابقه زنان را در انتخابات مجلس شاهد بودیم،فعالیت خاصی صورت نگرفت و این نشان از یک ضعف بزرگ در سیاست گذاری ها دراین زمینه است که با بهره گیری از فرهنگ سنتی و اسلامی مبتنی بر حتی اصول سکسیستی سازمان یافته اند.و متاسفانه باید گفت با ادامه پیداکردن وضعیت حاظر، نمیتوان امید زیادی به اصلاحات دراین زمینه داشت و باید قبل از هرچیز یکبار دیگر مسائل و مشکلات وخواسته های زنان را مورد توجه قرار داد.

البته باید خاطر نشان کرد در تمام این سی و هشت سالی که از انقلاب اسلامی گذشته است؛به همان تناسب که زنان در داخل حکومت به حاشیه رانده شدند شاهد حظور هرچه بیشتر زنان در جبهه اپوزیسیون حکومت و اکتیویست های غیر حکومتی هستیم.که خود نشان دهنده این است که موج حظور فعال زنان در اواخر پهلوی دوم،نه تنها از بین نرفته بلکه دقیقا همان راه را اینبار در جبهه اپوزیسیون جمهوری اسلامی طی میکند.همانطور که میبینیم بسیاری از بزرگ ترین سازمان ها و گروه ها و احزاب اپوزیسیون ایران تحت مدیریت زنان هستند و یا در ترکیب مدیریتیشان حضور فعال زنان قابل مشاهده است.و امیداست با درس گرفتن از حادثه تاریخی سال۵۷،این نقش فعال حفظ شود.

درکشور ایران زنان دوبار ثابت کردندکه میتوانند با حظور فعال خوددرسطح اجتماع و خارج شدن از وضعیت منفعلانه،معجزه آفرینی کنند و با فعالیت های خود باعث بهبود شرایط کشور درهمه زمینه ها شوند ازجمله در نیروی انسانی ماهر و کارآمد.

پ.ن.قبل از مجله شکوفه مجلات دیگر هم بود اند لکن بدلیل تاثیر زیاد و چاپ طولانی مدت این مجله از آن نام بردیم.

پ.ن۲:این یادداشت را بنده برای روزنامه فرستادم(باکمی تغیرات) و به همین دلیل شاید زیادی سازشکارانه باشد.البته قصد دارم در آینده این مساله را بسط دهم.
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۵ ، ۱۱:۳۲
daniel dlsm

#نیمه_شب_نامه 

_امشب چهارم

پنجم فوریه2017

راستش فکر میکنم واقعا چه میشد اگر همه چیز بهتر بود؟چه میشد اگر تمام عشق من را زیر پاهایت له نمیکردی؟هرشب به صفحه شخصی ازت در صفحات مجازی میروم از آغاز تا پایانش را چک میکنم و بدنبال کوچک ترین نشانه ای خود گمشده ام میگردم.اما افسوس!افسوس که حتی لاشه ای از خودم هم پیدا نمیکنم.توجسد مرا خیلی وقت است درگوری ناشناس خاک کردی.من همیشه در حسرت نگاهی واقعا عاشقانه بودم.درحسرت یک حس واقعی یک عشق واقعی که تو آن را از من دریغ کردی و من همیشه منتظر بودم منتظر عشق پاکی که از آن برایم گفته بودی.منتظر عمل کردن به قول هایی که گمان کنم با جسد من خیلی وقت است زیر خاک هستند!اما برای من زنده بودند همه شان زنده بودند.تو زنده بودی و تمام عشقی که صادقانه فدایت کردم...صادقانه...چه واژه غریبی است این صادقانه!چقدر نا آشناست.کاش کمی فقط کمی این واژه برایم حرمت داشت.کاش کمی ایمان داشتم به صادق بودن!به صادقانه!

تو آخرین نفری بودی که این واژه را به کل از زندگیم پاک کرد.تو تمام صداقت مرا نابود کردی و حال خیلی ساده از همه چیز میگذری.نیمه شب است...دلم گرفته است دستانم به پوست کشیده شب نمیرسد.دلم گرفته است و من حتی در تنهایی فروغ هم راهی جایی ندارم همانطور که در قلب تو جایی نداشتم و در آغوش مادرم...من حتی لیاقت تنهایی راهم ندارم.کاش اینگونه مرا رسوای همه کس نمی کردی اینگونه که حتی حافظ هم فالی برای من قلب شکسته ام ندارد.اری من تنها شده ام تنها شده ام و تورا میبینم که شادی که سرشار از عشقی و بانوی زندگی ات را در آغوش کشیده ای و از عمق وجود دوستش داری.آه...آه...تو هیچ وقت نفهمیدی که قلب من تیر میکشد.که قلب من درد دارد...که قلب من هنگام شنیدن صدایت،هنگام دیدن چشمانت،هنگام حس کردنت میسوزد.تو نفهمیدی همانطور که هیچ کس نفهمید.هیچ کس اشک هایم را ندید.نه در طول این سالها هیچ کس نفهمید و من امروز فقط اه میکشم. بااینکه میدانم قلب آسمان هم برای من به درد نمی آید.بااینکه میدانم ابرهاهم برای من نمی گریند.کاش فروغ بود.کاش فروغ بود و این حجم از تنهایی را شعری میساخت و به دیوار زمان می آویخت تا آیندگان از این جسد پوسیده بیچاره بگریند...تمام اینها تقصیر تو بود تقصیر تو که حتی چشمانت هم به من دروغ گفتند.میگویند چشم دروازه روح است. من در چشمانت همان شب که بغض داشتند عشق را دیدم.عشق را لمس کردم.اما حتی چشمانت هم به من دروغ گفتند.حتی بغض گلویت حتی صدایت که میلرزید؛همه به من دروغ گفتند...حتی باران که آن شب شروع به باریدن کرد.میبینی؟احساس میکنم نه تنها تو،بلکه همه طبیعت در صدد انتقام از من است.اما نمیدانم درصدد انتقام ازچه چیزی؟مگر دیگر چیزی برای من مانده که بخواهد انتقام بگیرد؟مگر دیگر چیزی از من مانده که بخواهد انتقام بگیرد؟من کیستم؟از من چه مانده جز یک شکست خورده یک تنهای تنهای تنها به معنای واقعی کلمه به همان معنای اصیلی که هیچ گاه درک نمیشود.آری شاید اینگونه بهتر است.شاید بهتراست که بگویم من پاهایم نای راه رفتن ندارند.من خسته شدم.من دیگر نمیتوانم ادامه دهم.من شکست خوردم و له شدم و این حقیقت دارد...آه...آه...

#ژانین


@dialecticall 

@anchemanmikhanam  

 

وبلاگ های من: 

Danielnots.wordpress.com 

Absurdistwriter.blogspot.com

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۵ ، ۱۱:۲۶
daniel dlsm

آسمان امشب 

عجب اه میکشد

عجب زجه میزند

اسمان چرا دلت گرفته است؟

مهتابت را کدام نامهربان خاموش کرده؟

قلمم در دست میگرید 

دفترم سیاه شده است 

چه حیایی دارد این دفتر

چه شعر دلسوخته ای میشود این نیمه شب

چه شب تنهاییست 

دل شب شکسته است

شب خیلی وقتست بغض میکند و شاعر میشود

شب خیلی وقتست سکوت کرده

همچون دل بیچاره ی این دختر

آه...


#ژانین 


@dialecticall

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۵ ، ۱۱:۲۴
daniel dlsm

بازی دادن نسل جوان اینبار در قالب قهر و آشتی!


چند روزیست میبینم که دوستان در صفحاتشان با حسرت از آقای خاتمی میگویند و طوری رفتارمیکنند گویی انتظار دیگری از ایشان داشتند!


آقای محمد خاتمی در دوره ای که مردم ایران از انقلاب اسلامی سرخورده شده بودند با شعار های رنگین و پوشالی وارد میدان سیاست شد و تاریخ ثابت کرد که مورد حمایت مردم هم قرار گرفت!

تازه این ها همه اش از مردمی بود که چندان هم مخالف نبودند بلکه بیشتر بدنبال یک اصلاح ساده بودند!اگر ایشان در طی ان چند سال قدرت داشتن کمی رادیکال تر رفتار میکردند و به وعده هایشان عمل میکردند و در مقاطع مختلف کوتاه نمی آمدند؛شاید سال ۸۸طور دیگری رقم میخورد!

عدم رهبری درست جنبش اصلاح طلبی در ایران(که بدلیل شرایط خاص تاریخی تقریبا تمامی مخالفین را شامل میشد)،امروز این جنبش را به بن بستی حل نشدنی کشانده است!

از اتحاد با حضرات اعتدالیون بگیریم تا تقاضای آشتی ملی و حضور پررنگ آقای عارف در راهپیمایی۲۲بهمن!

جنبش اصلاح طلبی زمانی از حمایت دو نسل جوان و عده زیادی از اپوزیسیون و مخالفین و روشنفکران و دانشگاهیان برخوردار بود وقدرت رسانه ای بالا داشت!

اگر اقای خاتمی بدرستی این جنبش را رهبری میکردند و در مواقع حساس مثل امروز کوتاه نمی آمدند و تمام ارمان هایی را که خود در دل نسل جوان کاشته بودند،به باد نمی دادند مطمئنا از حمایت قاطع اکثریت مردم مخالف ایران برخوردار میشدند اما ایشان با عملکرد خود در طی دو دهه فعالیت سیاسی ثابت کردند که این جنبش صلاحیت استفاده از اهرم های موجود امروز در جامعه بر ضد حکومت را ندارند!


از دیدگاهی دیگر میتوان به تاریخ عملکرد احزاب اصلاح طلب در جهان معاصر نگاهی انداخت!

من از شما میپرسم:کدام کشور را میشناسید که توسط احزاب اصلاح طلب تغیر کرده باشد؟!

تجربه خیانت این احزاب اپورتونیستی به اهداف و حامیانشان برای همگی ما هویداست!نمونه بارز این اتفاق را میتوان در حزب سوسیال دموکراسی المان دید که چطور در حساس ترین مقطع تاریخی که میتوانست از ظهور دیکتاتور فاشیست سالهای اینده جلوگیری کند،به تمام اهداف خیانت کرد و انقلابیون و در دیدی وسیع تر مردم را تنها رها کرد و حتی برضدشان فعالیت کرد.حزبی که در سالهای بعد به بدترین شکل ممکن با لباس سوسیال شوینیستی جلوی حکومت سر خم میکند!

زیرا اصل اساسی حزب اصلاح طلب همین است!احزاب اصلاح طلب گویی چنان سرگرم بازی پوشالی قدرت میشوند که فراموش میکنند با چه شعارهایی مردم را به دور خود جمع کردند!و تلخ تراز همه انجاست که توسط همان اربابان سر به نیست میشوند!


بنظر می آید برای اصلاح طلبان ماندن در قدرت(به هرذلتی)بیشتر تقدس دارد تا تغیر و اصلاح!


چیزی که امروز مشخص است ایرانی با اکثریتی مخالف بدون رهبر و حزب مستقل!ایرانی که میتوان در هر لباس و قالبی در آید...احزاب اپوزیسیون باید مراقب باشند تا خیلی زود دیر نشود...


#ژانین 


@dialecticall

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۵ ، ۱۱:۲۲
daniel dlsm

"یک طرف زیبایی است و طرف دیگر،در هم شکستگان و پایمال شدگان.هرقدر هم این کار دشوار باشد من میخواهم به هر دوطرف وفادار بمانم"

~آلبرکامو _سقوط


این جمله مشهور را کامو درباره کتاب سقوط میگوید.

اگر نگاهی به زندگی کامو بیندازیم با توجه به پیش زمینه هایی که داشته(دل زدگی از انقلاب و مارکسیسم لنینیسم و درگیری شدید با سارتر)میتوان حدس زد که به چه پوچی دچار میشود.

 کامو زمانی یک مارکسیست دو آتشه همراه سارتر بود که پس از درز اخباری از اروگاه های استالینی به کلی از مارکسیسم لنینیست بریده و به سمت سوسیال دموکراسی غرب کشیده میشود.


اما نکته ای که باعث نهیلیسم در اندیشه کامو شده نه دل بریدن از انقلاب و تغیر بلکه باور وی به لزوم انقلاب و اصول مارکسیسم است. در جمله بالا دقت کنید:"هرقدر هم این کار دشوار باشد"

این یعنی کامو خود میداند که سازش این دو طبقه باهم غیر ممکن است و دقیقا همین تناقض شکست شوروی و لزوم انقلاب است که رنگی نهیلیستی به اندیشه و به تبع اثر کامو میدهد!


در جای جای این رمان هم این عجز و ناتوانی و سرگردانی دیده میشود.در هم آمیختن احساسات متناقض و از بین رفتن نسبی مفهوم زمان و مکان و در عین حال حفظ قالب رمان ازین حکایت میکنند که کامو خواسته هرچه بهتر عمق پوچی اش را به خواننده منتقل کند.


متاسفانه من حتی با دو بار خواندن نتوانستم بفهمم کامو توانست به عهد خود وفا کند یانه...؟!


تمام دوستان را دعوت میکنم به مطالعه این کتاب فوق العاده.امیدوارم لذت ببرید.😊❤️


🗞📝 @anchemanmikhanam

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۵ ، ۲۳:۲۹
daniel dlsm

#نیمه_شب_نامه  

_امشب سوم  

چهارم فوریه۲۰۱۷ 

 

امشب هم تقریبا مانند سایر شبهاست.ساکت تنها با روپوشی سیاه که در اتاق،در خیابان،در شهر  و گویی در کل جهان قدم میزند.یک نوع قدم زدن خاص؛با آن نوع که ما میشناسیم متفاوت است.تقریبا میشود گفت غیر قابل فهم و تعریف است.شاید هم با مغز انسان شناخته نمیشود.یعنی انسان در حدی نیست که بتواند بشناسد و بفهمدش! 

بیرون را نگاه میکنم برف میبارد.همه جا سفید پوش شده!انسان همیشه ازین تضاد شب و برف لذت میبرد حداقل من که لذت میبرم وقتی همچین تضادی را میبینم و احساس میکنم چقدر زیبا نمایان گر قصه ای از این دنیاست.نمایانگر زندگی و آنچه موجود است و آنچه زنده است.براستی به زندگی مان نظری بیفکنیم.چقدر همه چیز پراز تضاد است.پراز درگیری و تناقضات شدید.احساسات و ادراکات ما مرز هارا در نوردیده و با همه چیز در هم ادغام میشوند.ذهن آدمی از کوچک ترین تصاویر و مفاهیمی به چه چیزها که نمیرسد؟!با توسل به ادراکات و استدلالاتی که تنها با همین تضاد ها معنا میابند؛به بزرگ ترین عقاید میرسد.شاید برای همین است که نمیتوانیم تود را از بند این تضاددها رهاکنیم.شاید ماهم نتیجه یک تضاد در طبیعت باشیم و با دیدن و ادراک این تضاد ها به اینهمانی خود و آن پی میبریم.در زندگی روزمره مان نگاهی بیفکنیم:برف باریدن در شب.قهوه های داغ در سرد ترین روزها و هزاران مثال دیگر از علاقه وافر انسان از تضاد ها و تناقضات طبیعت.کافی است نگاهی بیفکنیم.اما براستی دلیلش چیست؟عده ای شاید بگویند برای رسیدن به اعتدال است.انسان دنبال اعتدال است و برای همین است از جمع نقیضین لذت میبرد اما من قبولش ندارم.انسان معتدل نیست.اتفاقا انسان در هرچیزی دلش میخواهد تا ته خط برود پس معتدل نیست.بنظر من دلیلش این است که انسان بدنبال نتیجه است.همیشه بدنبال نتیجه است.ذهن انسان ها به تناقض ها و تضاد ها عادت ندارد.انسان بدنبال این است که نتیجه ای از همه این تضاد ها بگیرد.نتیجه ای که ذهن را از این سردرگمی نجات بدهد و یک قالب متناسب با خواست های ذهنی برسد.جالبست نه؟پس از نیمه شب است و من فلسفه بازیم گرفته است.خودم خنده ام میگیرد از دست این ذهن و خیالات وحشتناکش.ذهن من گاهی واقعا ترسناک میشود.پرواز میکند از همه جا به همه جا.هیج مرزی نمیشناسد دائما فقط پرواز میکند و در حرکت است حتی نمیشود گفت پرواز شاید سرعتش بسیار بالاست بسیار بالا انقدر که گمانم از سرعت نور هم بالاتراست اخر مرز های زمان و مکان راهم میشکند.به خودم می آیم میبینم در زمانی خارج از گذشته و آینده هستم.حتی در حال هم نیستم در یک جایی ورای هرجا و هرزمان که خودم نمیتوانم توصیفش کنم. انقدر پیچیده میشود که گاهی میترسم درموردش فکر کنم.فقط میخواهم خودم را درگیر موضوعی دیگر کنم.شاید اینها عادت های ذهنی من هستند.شاید ذهن من،تخیلات من همه اینها در قفسند و نیاز دارند تا بازشان کنم تا نفس بکشند تا پرواز کنند تا انقدر بروند که به بی انتها برسند اما اخرش چه میشود؟پرواز هم بکنند.با بیشترین سرعت هم بروند.تمام مرزهارا هم که رد بکنند.باز هم بعقیده من به چیزی دست نمیابند و دوباره بازمیگردند.چون همه چیز آنچنان پوچ و بی معناست که ذهن بشر مجبور به ساختنش شده و حال اگر از بندهای آن رها شوی که دیگر چیزی نمیماند.همه چیز تمام میشود.کاش حرف هایم قابل فهم باشد.میدانم سخت است و کمی گیج کننده اما من هم گیج میشوم.من از طبیعی ترین احساسات گیج میشوم.از همه احساسات و طبیعت میترسم زیرا ذهنم را وادار به فکر کردن میکنند.من از تمام احساسات وحشتناکی که دارم از خیره شدن به دیوار اتاق و از عشقی پوک که دائما درحال نابودی و باز ساخت خود است،از همه اینها واهمه دارم زیرا ذهن مرا درگیر میکنند درگیر دالانی طولانی که تا نیمه شب به طول می انجامد!برای همین است که در تمام این زمان عبث و بیهوده من فارق از هرچیز به دیوار روبرویم خیره میشود و دلم میخواهد برای لحظاتی چند فکر نکنم!به هیچ چیز فکر نکنم!هیچ چیز... 

 

#ژانین  

 

@dialecticall 

@anchemanmikhanam  

 

وبلاگ های من: 

Danielnots.wordpress.com 

Danielnots.blogspot.com

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۵ ، ۲۳:۱۰
daniel dlsm

میدانم 

یک شب در میان سکوت وحشی که وجود مرا می مکد

تو از میان مه آلود  ترین لحظات 

می آیی...

میدانم گل سرخی به دست داری و مرا به عطرش میهمان میکنی

میدانم لب هایت خشک اند

و لب هایت را به لبهایم هدیه میدهی

آه...

عشق من بگو؟

چرا شب انقدر سیاه است؟

چرا بغض قلبم دارد میترکد از حسرت چشمت؟

چرا ستاره ای از آن دل خسته من نیست؟

اری من دلتنگم

من دلتنگ دلم هستم 

من دلتنگ دل رسوای بیچاره ای هستم که اشک دخترکی شبها ابش میداد

من دلتنگ شعری هستم که دیر وقتی از قلب پاکی سرازیر میشد

آه...

براستی این شب تا به کی ادامه دارد؟


#ژانین 


@dialecticall

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۵ ، ۲۳:۰۵
daniel dlsm

شقایق بیچاره

شقایق تنها

آه شقایقم عاشق بود

گونه هایش سرخ 

برگ هایش خیس 

اه شقایقم شبها میگرید

قلب من اتش 

قلب من سرد است 

اه قلب من خودکشی کرد دیشب

جاده ی نمناک 

جاده خاطره های خیس

آه جاده اوار میشود از درد

اسمان بیچاره 

آسمان تنها

آسمان بغض کرده بود دیشب

ای همه پوچی 

ای همه سیاه

آه ای شقایق گریانم

آه...


#ژانین 


@dialecticall

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ بهمن ۹۵ ، ۰۸:۴۹
daniel dlsm
سالروز مرگ فروغ عزیز است و لازم است یادی از ان عزیز بکنیم

فروغ فرخزاد زنی شاعر بود که معمولا اورا با زنانگی اش در شعر میشناسند.
اما من قصد دارم با نگاهی تازه به پیشواز فروغ بروم.
علت شهرت فروغ بنظر من نه زن بودن بلکه زن نبودنش بود.فروغ مانند سایر زن ها و شعرای زن میتوانست در حاشیه زندگی روزمره بایستد و شعری به شیوه ی قدما بگوید و دست اخر ازدواج کند و تمام!
اما تفاوت فروغ همینجاست.فروغ زن نبود فروغ زن بودن را زیر پا گذاشت و اولین زن شاعر ایرانی بود که به خود جرئت داد همچون سایر مرد ها عشق را تجربه کند!همچون سایر شعرا به گسستن بیفتد.به مفاهیم عمیقی بپردازد که تا ان روز تنها رنگ مردانه داشتند!

فروغ این گسیختن از سطح جامعه و فرار از قید و بند هارا با اولین اشعار خود نشان میدهد انجا که میگوید:

گنه کردم گناهی پر ز لذت...

همانطور که میبینید این شعر و اشعار دیگر دو دفتر اول شعر فروغ(اسیر و دیوار)نشان دهنده جملاتی تازه از زبان یک زن است.تا بحال نشدنی بود که یک زن از گناه و همبستر شدن با  فرد دیگر بگوید.فروغ اولین زن شاعری بود که به این صراحت خود را وارد دنیای تا آن روز مردانه میکرد و به خود جرئت خروج از نقش های جنسیتی داد.این را میتوان در زندگی خصوصی فروغ هم مشاهده کرد.مثلا انجا که از سفرهای خارجی اش به فرانسه و ایتالیا و سایر کشورهای اروپایی که همه در دوران تجرد فروغ بود،میگوید.یا از نامه های عاشقانه ای که به معشوق هایش مینوشته و غیرهو ذلک.

اما این تازه سرآغاز کار بود.فروغ جوان حال تنها و سرگردان خود را در دنیایی تازه یافت و اینجا بودکه در اندیشه فروغ تزلزل پدید می اید.تزلزل نسبت به هرانچه از آن جدا شده و فرار کرده.همه سنت ها،همه تفکرات،همه رفتار ها و آداب و عقاید و...
دوران گذر از مرحله "گسیتن"و "تزلزل" در اندیشه و عقیده را بیشتراز هرچیز در دفتر عصیان میتوان مشاهده کرد.انجا که به اصل خود خدا میتازد و دست به عصیان میزند:
آفریدی خود تو این شیطان ملعون را
عاصیش کردی و اورا سوی ما راندی...

در این دفتر شعر فروغ دیگر یک دختر جوان دنبال عشق های زودگذر نیست بلکه به یک مرحله از تزلزل افتاده که سرآغاز هر تفکری است.و این خود هرچه بیشتر نشان دهنده ی ان است که فروغ از نقش های زنانگی اش جدا شده و بدنبال جایگاهی در دنیای مرد ها میگردد.

اما این دوره ی اول شعر فروغ است و بقول خودش دورانی که پختگی لازم را نداشت.فروغ بعد از این دوره "تولدی دیگر"را سرود که به راستی تولدی دیگر در شعرو اندیشه اوست.دکتر شفیعی کدکنی میگوید فروغ در "تولدی دیگر"وارد دوره تزلزل میشود که نتیجه همان گسستگی در دوره اول است؛وقتی میگوید:
در شب کوچک من دلهره ویرانیست...

همانطور که میبینید حال دیگر از آن فروغ سابق خبری نیست.فروغ اینبار وارد مرحله پختگی شده و براستی نقش یک روشنفکر را بازی میکند.در شعر دوره دوم فروغ همه چیز نسبی است.همه چیز روشنفکر مآبانه است و اینبار ان دختر عاصی خود به رسالت رسیده است و میتواند داعی روشنفکری شود.

اما این روشنفکری در فروغ بدلیل دوره تاریخی است که در ان میزیسته.مثلا میبینیم که تقریبا درهمان سالها اخوان میگوید:
قاصدک هان چه خبر اوردی؟...

و این نمونه ناامیدی روشنفکر ایرانی در شعر فروغ بارز ترین تصویرش را در "ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد"نشان میدهد:
و این منم؛زنی تنها دراستانه فصلی سرد

"زن تنها"در اینجا میتواند نمادی باشد از جامعه روشنفکر ان دوران که خود را تنها و اواره میاید و به اوج پوچی رسیده است.
اما در اواخر همین دوران تصویری دیگر در شعر فروغ نمایان میشود که میتوان گفت اینبار فروغ از ان تزلزل تاحدی رهایی یافته و دعوت به مبارزه سیاسی اجتماعی در شعرش نمایان است.
فروغ البته انقدر عمر نکرد که این مضمون  اجتماعی را که حاصل بلوغ فکری اش بود کاملا جلا دهد و نمایش دهد!
اما میتوان وی را بعنوان یکی از مبلغین جنبش های اعتراضی انقلابی و چریکی چپ دانست در انجا که میگوید:

حیاط خانه ی ما تنهاست
تمام روز از پشت در صدای تکه تکه شدن می آید
و منفجر شدن همسایه های ما همه در خاک باغچه هاشان بجای گل خمپاره و مسلسل میکارند
همسایه های ما همه بر روی حوضهای کاشیشان سرپوش میگذارند
و حوضهای کاشی بی آنکه خود بخواهند انبارهای مخفی باروتند
و بچه های کوچه ی ما کیفهای مدرسه شان را از بمبهای کوچک پر کرده اند
حیاط خانه ی ما گیج است

همانطور که میبینید اینبار فروغ درحال ورود به مرحله ای تازه است و تفکرات چپ هم در شعر وی نمایان میشود و بااینکه هنوز بطور کامل به طبقه مرولتاریا تعلق ندارد و تزلزل خورده بورژوایی درآن دیده میشود اما میتوان امید داشت که اگر فروغ زنده میماند و دوره بعد(دوره سالهای پنجاه به بعد)را میزیست همگام با شاملو،نویدبخش مبارزه میشد کماکان که باهمین نمونه اشعار در حد خودش بود.

معذرت میخواهم از فروغ و تمام دوستان به این دلیل که متاسفانه فرصت کافی جهت ت

حلیل بیشتر و جزئی تر فروغ را

نداشتم.

دوازده فبریه۲۰۱۷

#ژانین
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۵ ، ۲۳:۱۵
daniel dlsm

نگاه کن 

نگاه کن که به یک خاطره میمانم 

یک خاطره که رفتنیست همچون شب

که رفتنیست همچون تاریکی 

همچون لحظات پوچ مداوم و تکراری

نگاه کن 

ببین که انعکاس میابم بین قطرات باران 

همچون نور 

همچون باد

ببین که معنای رها شدن میان اشفته ترین مرز زمانم!

 همچون خواب


من دستانم یخ زده 

دختری سفید پوش و یخ زده میان یک هستی رازآلود 

میان یک تصور ساکت


#ژانین 

@dialecticall


Absurdistwriter.blogspot.com

Danielnots.wordpress.com

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۵ ، ۰۱:۰۲
daniel dlsm